...

1.انار خاتون یاد من اوورد که دلم برای این مدل روزمره نویسی تنگ شده. حالا بی خیال که یه عده جو میگیرت‌شون و میرن تو تیریپ نصیحت و این حرفها. من که اینجوری حال میکنم.
بی‌خیال بابا. بیایید بیرون از قیافه. یکم زندگی رو راحت‌تر بگیرید. انقدر هم خودتون رو جدی نگیرید. حتمن میدونید که عمر ما در مقابل عمر دنیا از یه چشم به هم زدن هم کمتره. چیه انقدر قیافه گرفتید؟

2. یه دونه پسره زیردست من حالا شده دو تا؛ و دارن با هم کارها رو پیش میبرند. البته سرعتشون تو مایه های لاک پشت ه. فکر کنم این یکی جدیده که اومد اون قدیمی ه رو هم هلش داد یکم.
حالا فعلن فردا من از رپورت دادن راحتم. والا با این نتایجی که این چند وقت گرفتم آبروی نداشته ام هم به باد فنا میرفت.
اون قدیمی ه تو میتسوبیشی کار گرفته. جدیده هم میخواست بره تویوتا که نتونست. حالا میخواد بشینه برای فوق که امتحانش تو آگوست ه درس بخونه.
دروغ چرا دلم خنک شد. بدجنسی هست باشه. اما اصلن حال نداشتم اگه سال دیگه هم اینجا بودم با آدم جدید شروع کنم.

3.اشیاء گمشده خونه رو یکی یکی پیدا میکنم. فعلن غیر از یه دونه عکس و لوسیون که همستر* خونه مون سر به نیست‌‌شون کرده همه چی به جاهای خودشون برگشتند. البته این یافتن به شرطی انجام شد که از توی سطل آشغال و گلدون و پشت کتابخونه هم غافل نشدم.

*ناتالی جون خوشم اومد از این لقبی که به سام دادی.

4.دو روزه ورزش نرفتم بشینم سر درس. نه درس خوندم نه ورزش کردم. به جاش هی حرص خوردم که چرا هیچ کدوم رو انجام ندادم. بعد برای تمدد اعصاب وبلاگ و روزنامه خوندم.
شماها هم از این زیرآبی ها میرید دیگه؟ راستش رو بگید که وجدان من هم راحت بشه.

5.یه پیشنهاد کار پاره وقت گرفتم که پس فردا میرم برای گذاشتن قرار مدارها. فقط زمانش خیلی کوتاه ه و فشرده میشه اما پولش بد نیست و اگه سال دیگه مجبور به پرداخت شهریه دانشگاه بشم به دردم میخوره. موندم بشینم درسم رو بخونم یا برم کاره رو بگیرم و پول جمع کنم.
به قول مستر دارسی *حب دنیا در من پدیدار شده.

*لقب جدید شوشو. خوبه یا عوضش کنم؟

6. رفتم تو تیریپ مامان عسلی ها! عکس پسر قند عسلم رو بذارم یا با زبون خوش میرید تو وبلاگ خودش میبینید و هی ازش تعریف میکنید که من هی خوش خوشانم بشه؟
حالا ببینم اگه شماره کم آوردم تا سیزده میذارم.

7.باز تابستون شد جک و جونور ها ریختن بیرون.
امروز صبح همچین که اومدم از ماشین پیاده بشم یه دونه از اون زنبورها که اندازه سوسک حموم ند حمله کرد طرفم. من هم عین سربازان پرشین تو فیلم سیصد برگشتم تو ماشین و شیشه ها رو هم دادم بالا و همین جوری نگاهش کردم تایه کیلومتری دور شد. تو اون فاصله که زنبوره داشت دوروبر اون منطقه جولون میداد دیدم بهترین وقته برای برداشتن ابروهام قبل از اینکه تبدیل به پاچه بز بشه( به این میگن مدیریت زمان).
چشمتون روز بد نبینه همچین که کارم تموم شد و لبخند رضایت رو زدم و سرم رو آوردم بالا دیدم در کارگاه رو به ماشین بازه و یه آقایی هم داره با تعجب من رو برنداز میکنه. عین موش سرم رو انداختم پایین اومدم بیرون.
البته من یه بار یه گروه پسر رو تو لابی اصلی دانشگاه دیدم که داشتند دوتایی ابروهای همدیگه رو صفا میدادند. کار من در مقابل اونها خیلی هم ضایع نبود فکر کنم.

8.حالا باز یه عده میان میگن وا خدا به دور شما چرا حرف از ابرو و بند و اینا زدی. دون شان شما و وبلاگ پربارتون ه!
خانومها و آقایون خیلی محترم بابا به خدا این بخش امور زنانه مثل همون اطلاح صورت آقایون و مو کوتاه کردن و اینها میمونه. چرا انقدر الکی تو حجب و حیا گیر کردید؟

9.چرا انقدر من تو این پست از علامت سوال استفاده کردم؟

10.شما میگید من این آدامس رو که از صبح به هوای باز شدن سلولهای مغزم انداختم گوشه دهنم بندازم دور یا حیف ه؟
برای شما هم پیش میاد که یادتون بره چند ساعته دارید آدامس می‌جوید یا من فقط این مشکل رو دارم.
دقت دارید؛ باز هم علامت سوال.

11.دیروز موقعی که رسیدم دم در خونه یه دختره با یه سگ خوشگل داشت رد میشد سام هی با دستش سگِ رو نشون میداد و میخواست ببینتش. من هم تحت تاثیر کتابهای رشد کودک شروع کردم این شعر رو خوندن که دفعه بد که کتابش رو میخونم یادش بیاد سگ چیه:

oshiri furi furi باس ن*، تکون تکون
shippo furi furi دم، تکون تکون
nani kana? اون چیه؟
inu ga genki ni سگ که سالمه
wan wan wan (صدای سگ تو ژاپن)
asonde asonde بازی بازی میکنه
wan wan wan **

قیافه دختره دیدنی بود . احتمالن فکر میکنه این دیگه چه مدل خارجی بود. آخه شما نمیدونید من با چه ریتمی میخوندم که.

*توی ژاپن استفاده از این کلمه‌ها نه تنها بد نیست که خیلی هم عادیه. باز هم جهت اونهایی که فکر میکنند اسم بعضی از اعضای بدن رو بردن خیلی کار بی تربیتی ه.

**همه غرب زده میشند ما شرق زده شدیم!

12.نه خیر نشد. چاره ای ندارم.مجبورم! عکس بذارم دیگه.

تو دفتر کارشون با پیژامای کیمونو مشغول هستند.

13. یادتونه که این چه شماره ای ه؟

"کله پاچه". با عرض پوزش از همه عشاقش.
خداییش من نمیدونم چطوری بوی به اون وحشتناکی و این همه چربی رو تحمل میکنید. یعنی من اصلن با غذای چرب مشکل داشتم از قدیم. اومدم ژاپن بدتر هم شدم.

14.دلم برای مامانم تنگ شده. دلم میخواست الان اینجا بود فشارش میدادم و هی ماچش میکردم تا مثل همیشه کلافه اش کنم و بگم تا یه ماچ حسابی منو نکنی ولت نمیکنم. هی!
شرمنده آخرش یکم سوزناک شد.

هیچ نظری موجود نیست: