هنوز هم غربت بدترین درد روزگاره.

وقتایی مثل امروز که اخبار افتضاح جدید دولتمردان ایرانی رو میخونم دچار حس بی وطنی و کولی بودگی و بی پناهی میشم. انگار ریشه هات از خاک بیفتند بیرون و تو بمونی که بالاخره می خشکند یا نه.
اون وقتها دلم میخواد یه پلاکارد گنده بزنم روی سینه ام و بگم این آقا و جمعشون نماینده‌ی من و اونهایی که مثل منند نیست.
کاش معجزه ای میشد و کسی جلوی این همه سرافکندگی رو میگرفت. یعنی میشه دوباره همگی به زندگی در ایران فکر کنیم بی هیچ پشیمانی.


هیچ نظری موجود نیست: